حفره و....

هر بار میخی بر دیوار فرو کردی 

بعد از مدت زمانی 

 برای خوشنودی دیوار 

 همه را بیرون کشیدی 

ولی جای حفره ها بر روی ذیوار 

 در حال خود نمایی است 

شاید زمان این حفره ها را بپوشاند  

کاش اینگونه بودم

اگر کسی عینک تیره بر چشم داشت 

دلیل بر کور بودن او نیست 

اگر کسی حرفی نزد  

دلیل بر لال بودن او نیست 

کاش می دانستی  

که  چه قدر میخوام کور و لال باشم

مستراح

در میان آن همه هیاهو 

پشت آن لبخند سرد من 

چشمانم به کسی می نگریست  

که در خیالم او را همدمم می پنداشتم 

ولی باز هم دورد به مرام مستراح خالی 

که می شنود ومی بیند  

و از یاد نمی برد

شب زنده داری من

چند وقتی است که با شب زنده دار ها همدم شده ام

در محیطی که هر لحظه اش بوی مرگ می دهد

بی احترامی کردن نشان دهنده جایگاه والاست

ژولیده بودن دلیل بر شخصیت

و شب راتابه صبح بیدار بودن نشانه برحس مسولیت است

وای که خدا می داند

چه اندازه دلم قدم زدن در یک بعدازظهر زمستانی را می خواهد

هوای آزادی افکار و اعمال در دل دارم

پنجشنبه را می خواهم

در چهار چوب اجبار خواهم پوسید

و تنها امید برای گذران این شبها 

دیدن سپیده است

غم=بخشش

غم و اندوه دو دشمن اصلی هستند؛

وقتی برای غم اندوه نیست؛

جایی برای غم اندوه نیست؛

غم به مقبولیت تبدیل میشود؛به بخشش؛

غم و اندوه چیزهایی را می بخشند ؛

که شاید هیچ وقت بخشیده نمی شدند؛

هیچ وقت!!!