نزدیک

دور شو تا بهتر ببینمت  

آنقدر دور شو که به جای چشم  

در فکر باشی 

دور شو بهتر است نبینمت

دروغ

جایت اینجا خالی نیست 

یادت دیگر اینجا باقی نیست 

دروغ ها را تو می فهمی

در جمعم  ولی این پیک را 

بی تو حالی نیست 

بی تو دیگر حالی نیست 

پوچم و فارغ از یادت 

این عالی نیست ....؟


اشک یا ....

گریستن بیهوده را دوست دارم 

چشم هایم خیس شدن می خواهد 

حالیست غریب این حال 

حالی که حالی به حالی ام میکند

حالی که بوی شادی همراه با غم دارد

حالی که بدون او نیز هنوز نیز همان حال است 

می خندم این بار 

می خندم بر آن گریستن 

میخندم بر گذشته 

از این خنده های بی تکرار 

چیزیی جز آن اشک ها نمی ماند 


عطر

 ازآن عطرها که در آن هستی از آن یاد ها

از آن صدای خندهای که هنوز در زیرگذر می پیچد 

از این تاریخ  که در راه است بیزارم



... .. ..... ..

از درد هایم میگویم  

نزدیک ترین کس نیز مرا نشنید  

آری Braille میگویم