Sick Mind

تصویری بر روی شیشه 

شیشه را خاک فرا گرفته 

و من را چشم های 

که از  ورای غبار 

دنیای  مرا  محو  می نگرد 

خوشبخت است که واضح نمیبیند



مجتبی محمدی ( کافه سندوس )


این روزها

این روزها
 زمان در ورای چراغهای راهنمایی
 بیهوده تر از پیش است
حال چه فرق می کند سبز یا قرمز

غروب

شده ام سایه ای به دنبال خویش

ترسم از این غروب است

نزدیک

دور شو تا بهتر ببینمت  

آنقدر دور شو که به جای چشم  

در فکر باشی 

دور شو بهتر است نبینمت

دروغ

جایت اینجا خالی نیست 

یادت دیگر اینجا باقی نیست 

دروغ ها را تو می فهمی

در جمعم  ولی این پیک را 

بی تو حالی نیست 

بی تو دیگر حالی نیست 

پوچم و فارغ از یادت 

این عالی نیست ....؟