یادت مرد مبارک بادا

دیگر یاد تو نیز از سرم گذر نمی کند 

تو نیز  به صفحه های سیاه 

دفتر خاطراتم پیوستی 

خاطراتت بوی عفونت گرفته 

نامت غروب کرد یادت به گور مبارک باد 

اصلا نمیدانم چرا از تو می نویسم  

شاید از روی عادت  

ولی این عادت زشت را نیز خواهم کشت 

به اندازه زمان دوست داشتنت  

متنفرم 

همدمی می خواهم  

همدمی به زلالی آب آکواریوم در صبحگاه

کاش مستراح بودی

نه اولین بودم  

نه آخرین 

احمق ترین بودم 

یا بهترین 

نه اولین بودی  

نه آخرین  

هرزه ترین بودی 

یا پست ترین 

  

* *‌ *‌ 

درود به مرام مستراح خالی

رابطه با باکره (فاحشه)

بهترین رابطمون  

شده یه خاطره زود 

شده یه فاصله دور  

رابطه باطله بود 

دقایق قاتل جون  

باکره فاحشه بود 

فاحشه عاشق پول 

و چشم عقل من کور 


برای امنیت لازم این شعر ناقص بشه 

 

پایان حرام

بیزارم از ناتوانی زبان 

چشمم به روی تقویم می خزد 

در ورای این ماه های قمری 

به دنبال نقطه ای که حرام نباشد 

آری حرام می خواهم در وقتی عزیز  

حرام می خواهم نه برای هوس  

برای زیستن در زمان حال 

که به جز این 

 همه چیز درپس و پیش است

با حرام معبود را بهتر می بینم

و تو مرا ورای لفافه..

 

رعد وجود

طوفان و رعد را در  وجودم دیدی

و لحظه ای  

تو کم رنگ تر از نور آن رعد شدی

و در اولین نگاه  

خانه رابطه را طوفان برد    

دیگران خندیدند  

گویی سالها منتظر دیدن این شب بودن 

با  رعد همدم بودن   

 بعد هر غرش رعد در فضای آن شب

با تو هم غم بودن    

آتش رعد مهیب به کنار خانه رابطه برخورد نمود 

و در آن لحظه شوم  

باران وجود شعله ها غضب من را شست  

خانه در جای خود آمد به فرود 

من نمی دانستم رعد و برق باعث دیدار تو شد  

آری رعد آن شب باعث درکم بود