آه.....
دلتنگ فردای بی تکلیف مدرسه دیروز ام
نه امروز بی تکلیفی فردا را
دلتنگ عاشق شدن بالبخند آن دختر بچه
نه این عاشق نماهای هوس باز
دلتنگ سکه . تلفن زرد و شاید که باشد
نه این همراه های بیهود و پیغام Call waiting را
دلتنگ آن کوچه . درآن شب آن بوسه
نه این شب آغوش صدغریبه به اصطلاح آشنا
دلتنگ خویش خویشتنم
دو باره دلتنگ اینجا شدم دلتنگ........
برداشتها و نظرات رو ی در توالتهای عمومی
آرزوها پشت بار بند کامیونها
حقیقت در زیر خاک
پوچی اینجاست
آین اواخر
به آن راحتی که می اندیشم
نمی نگارم
آدم هم نمی شوم
از آن خوبها ی سابق
فقط پشت شان به ما
ما هم دل خوش با پشت شان
این کار و آن کار
مار از خود و
این جا و آن جا دور کرد
دیگر آنجا را نمی خواهم
اینجا را نمی دانم
WTF
تصمیم به رفتن ندارم
تا ثابت کنم
تمام دقایق را بیهوده مانده ام
برای اثبات
ثانیه ها را نیز
به پای میز محاکمه خویش
خواهم کشاند
تا دیگر راهی برای تبرئه ام باقی نماند