برخود با جدول

از آسمان گفتی

با ریسمان هایی در دست

بی تقصیرم

از این همسایگی اجبار

که اگر دور بودم

که اگر کور بودم 

تو همان و

من همچنان می ماندم

رفتن فعل اجبار است

و من خوب این را صرف میکنم

خیالت نیز راحت باشد

از بابت من و چاه اسرار

که این دو نیز به گور میروند

   * * *

میدانم که میدانی

چه زیباست آسمان دنیا

درکوچه علی چپ

که آنقدر در آنجا ول گشته ام 

که گویی از اهالی همان محلم

آری دنیا در حال تغییر است

بر اساس همسایگی ها برای مثال:

اسبق همه چیز در ملاحفه بود

و اینک در لفافه

نیک بودن دلیل بر جهل والا

دانستن دلیل بر خود سوزی

پیام های اشتباه بی ربط

دلیل جویای حال خوانده شدن

   * * *

کلی دلایل بند تمبانی

همه دست دردست همند

و حال آرزو باطل بر این دارم

زمانی که جدمان سیب را خورد

به جای آدم خر می شد

و مانیز کره هایش می شدیم

ودل خوش به چرا و زناء

نه این ناندر تال هایی

که در خاکستری دنیا

جان می دهیم


   * * *

هرکه هر چه می خواهد بفهمد

بفهمد ما که گفتیم

نظرات 20 + ارسال نظر
yaprak دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ق.ظ http://zamaneazizeyeganegi.blogsky.com/

یک ماه و نیم ؟؟؟ یعنی توی اردیبهشت ؟؟ خدایا حالا چه کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ راهی نداره ؟؟؟

نه

محمد دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 ق.ظ http://shanc.blogsky.com

سلام
پیشنهاد خوبیه
آدم سیبو بخوره خر بشه بقیه همه بشن کره هاش
اینو میفرستم مجلس ببینیم چی میشه
اما از قبل تصویب شده یه جورایی!!

استیضاح نشوی
به جرم هویدا کردن اسرار

yaprak دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:00 ق.ظ http://zamaneazizeyeganegi.blogsky.com/

هی هی الان 4 ساعته از زمان جرم گذشته اینجوری حال و روزم از دیدنه قیافم تو آینه .. وای به حال روزای آینده .. مرسی از اطلاعاتت ولی جالبه برام که تو از کجا این چیزا رو می دونی ... شعرتم قشتنگه منتها الان ذهنم بهم ریخته است .. بذار وقتی یکم اروم شدم میام در موردش نظر میدم و می گم که چی فهمیدم

:دی
این نیز بگذرد
من هم حالا میدونم دیگه
حالت بهتر شد بیا این ورا

فرزانه شیدا دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:37 ق.ظ http://fsheida.blogsky.com

سلام سروده ی بسیار زیبائی بود بااجازتون با ذکرنام وماخذ ازاین شعر در انجمن صدای اندیشه ی مانا استفاده کردم
موفق وشاد باشید

http://sedayeandishehmana.findtalk.net/forum-f1/topic-t847.htm#3016

ممنونم
چون این چیزی جزلطف شما نیست
همیشه پاینده باشید

فرزانه شیدا دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 03:44 ق.ظ http://sedayeandishehmana.findtalk.net/forum-f1/topic-t847.htm#3

اشعارتون چقدر زیباست خوشحال میشم درصدای اندیشه ی مانا شاهد دلنوشته ها واشعارتون باشم ودیگردوستان عضو هم که ازجمله شاعران ونویسندگان نیز هستند همچنین از قلم بهرمند بشند :دربخش شعرنو
فرزانه شیدا -مدیر تالاروانجمن صدای اندیشه ی مانا
http://sedayeandishehmana.findtalk.net/forum-f1/topic-t847.htm#3016

لینک میدهم شیدای عزیز

فرزانه شیدا دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ق.ظ http://fsheida4taraneh.blogsky.com/

درگیر نباشی ودلت هم گرفته ی دوران مباد
شاد ومانا باشی.مرسی از نظرت

امری نیست که من تقاضا کرده باشم
این سمج به من چسبیده
باز هم ممنون شیدای عزیز

[ بدون نام ] دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ق.ظ

کلا فکرت اشتباهه...........
هر چند فکر خودم از همه اشتباه تر

از این که ایندفعه بی اسم پیغام دادی مشخص
خیلی کوچکتر از سن و سالت هستی
نمی دونم از چی این قدر وهم پیدا کردی

[ بدون نام ] دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ق.ظ

اره کم سن و سالم
خودت بهتر از هر کسی می دونی که تجربم اندازه ۱۰ تای تویه پس بدون که بی دلیل کاری نمی کنم
این توهینتم رو خوبی هات اقا پسر

وای که چه زیباست انسان به هنگام خشم
که خودش از لای ملاحفه
و ادبش از لفافه خارج میشود
تاتجربه را چه بدانی
تو خوب من را میشناسی
ولی من تو رو نمی شناختم
وشاید نمیشناسم
ادبیاتت بوی سر چهار راه را میدهد
دختر خانم
.........ولی با این ادبیات هم هنوز همانی

[ بدون نام ] دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:29 ب.ظ

حق با توست
منی که این چنین به بازی گرفته شده ام باید هم بوی سر چهار راه را بدهم
حق با توست
........................به قول خودت باز هم ممنونم و باز هم

میدانی که من تو رابه بازی نداده ام
شاید به بازی گری عادت کرده بودی
شاید من کار گردان این کمدی سیاه نبودم
.................
راحت بگم
وقتی ورق برگشت
به اون دلیل که
خودت میدونی
و فقط خودت
انتظار نداشتم پشت برگ آس
جوکر سر در بی یاره

[ بدون نام ] دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ

می گویند که ادم های خوب راحت شناخته می شوند
وای بر من که چه قدر بد بودم که نشناختیم
وای..............................

تو بد نیستی
تو فقط نیستی
فقط تو نیستی
اصلا کسی بد نیست
............................
مگه تو چه کاری کردی
که به عذر خواهی نیاز باشه
تو این خریت من را ببخش
نه من هیچی
دسته گل هم نمیخوام
کسی واسم بفرسته
تو چه چیز رو باور نمیکنی
تو ازاین رو به اون رو شدی
دلیلش رو هم....
بماند
...........................
من که می دونستم چی میشه
نقاشی آخر رو ببین
من تو این رابطه وجدان درد نیستم

م.میرا دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

شرمنده اما/ این جا بوی خرده جنایت های زن و شوهری می دهد/ خدایی خواستم برگردم اما/ ناندرتال خاکستری /دقیقا چه جور جونوری ست مجتبی؟

نه یه خرده کدورت بود که باخرد شدن
و یه نمایش مسخره اونم
با عجله بدون تیتراژ پایانی حل شد
.................
ناندرتال های این دنیای خاکستری
همون هایی هستن
که ار ذوق کشف آتش دارن جدا در جد ذوق مرگ میشن تا همین الان
نمونه هایی که بامن وتو زیاد فرق ندران
بابا یه چیزی تو یه مایه هایی

شهرزاد دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

اشتباه نگیر خر زیادی بزرگ ! کوچه علی چپ .از ول گشتن زیاد نیست که اهلشیم! زادهٔ همونجاییم فقط تازه یادمون افتاده! گفتن از تو اما فهمیدنش از کی!هر کسی‌ درکش رو نداره!

نه متولد
در جایی بودم که همه چیز را با ترازو می سنجیدن
ولی به این کوچه پناه آوردم
هر کس فهمش راندارد
اجرش با خدا

پریا دوشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:34 ب.ظ http://question.ciooc.com

-چه زیباست آسمان دنیا

درکوچه علی چپ

که آنقدر در آنجا ول گشته ام

که گویی از اهالی همان محلم-

اینو خیلی دوس داشتم.
+بهترین کارت بود! این از همه بهتر بود...
با درود

لطف داری پریای عزیز

آ ی .... سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:08 ق.ظ

و این دلگیرانه های نزدیک غروب چه سخت هجی می شوند از پس خاطره ها....
و چه آشناست حس غریب این روزهایت
و چه سرگشته پرسه می زنی در کوچه ی علی چپ
امابه افق بنگر که یک روز را بی خاطره ی جدید پایان دادی بی آنکه بدانی فعل رفتن ما از گاز زدن همان سیب آغاز شده است....

و چه خوب فهمیدی
یعنی نزدیک ترین به من بودی
کاش به جای این آی پی نشانی داشتی
ممنون

اشنا سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:50 ق.ظ

چه خوب توصیف کردی خود و درونت را و این اجبار های ناخوشایند زندگی را
اما چه میشود کرد ...

تو را در کوچه علی چپ دیدم که بند تمبان در دست به دنبال سیب میگشتی!!!!!

:))
مرسی همکار
این آخری خیلی خوب گفتی بود
راستی تو اونجا چیکار میکردی

آی سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ب.ظ

نشانی ام:
من یاشار تو چیزبرگر(چشمک)
بعد تعطیلات میبینمت...

و شاید بتوانیم کمی دورتر از این نزدیکی ها با غروب هر روز از این روزمرگیها فراتر برویم تا بدانجا که دیگر انتهایی برای بودنمان نباشد و فعل رفتن دیگر طعم تلخ ندهد و رفتن فقط مسیری باشد برای رسیدن ... من یاشار تو(چشمک)

منتظرم
موفق باشی

رضاکاظمی سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:27 ب.ظ

تصدقتون
شما محبت دارید

بزرگواری

شهرزاد سه‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

khaterat,che azab avar mishan vaghti tanha mishini.ve be rah negah mikoni

شهرزاد جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ب.ظ http://hichopoch.blogsky.com

ساله نو مبارک امیدوارم ساله خوبی‌ برات باشه

مر۳۰۰
ممنون سال نو تو هم مبارک

کوریون جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ http://chorion.blogsky.com/

هی ..رفیق
سال نو شد /رفاقت مون کهنه
کاش ..کاش .. کاش ..

خدا کنه واسه من مثل سال پیشش نباش
حداقل از بابت این کهنه گی خوشحالم
بودو بیا ماچ بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد