-
مقصد
جمعه 10 خردادماه سال 1392 21:26
فازم سنگین فضام سنگین بازم این سنگینی رو من سوار شد داره میگه آقا اون دنیا هم مسیرت میخوره میگم اره میگه اونجا پیاده میشم میترسم سالم به مقصد نرسم
-
ماهی
جمعه 10 خردادماه سال 1392 21:26
ماهی فریاد میزند از باز و بسته شدن دهان کوچکش 100 برداشت حاصل میشود برداشت 101 نه نه اصلا خوب نبود دوباره از اول صدا دوربین فریـــــــــــــــــــــــــــاد ...............
-
Sick Mind
جمعه 20 اردیبهشتماه سال 1392 21:52
تصویری بر روی شیشه شیشه را خاک فرا گرفته و من را چشم های که از ورای غبار دنیای مرا محو می نگرد خوشبخت است که واضح نمیبیند مجتبی محمدی ( کافه سندوس )
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 تیرماه سال 1391 01:50
فریدون و این مشروب این بی حالی ها هم دیگر نمی تواند التیام باشد در کابوس های اخیر نیز از ان حال شر خوش تربودم دیگراین د ل جز به حال خویش برای هیچ کس دل نمی سواند قسم میخورم این آخرین قسم شکستنم باشد خراب که میشوم بم به حال روزهایم میگرید آری این چندمین قسم نامه منمیاشد
-
من
جمعه 2 تیرماه سال 1391 01:38
باید این نباید ها را باور کرد نه شاید باید دیگر این گونه نبود تغییر را بایدپیشه کار نمود تا نموده شدن در پایان داستان نباشد دارم من و خویشتن
-
درگیر و دار خویشم
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 00:45
من در گیر گذر زمان زمان درگیر و دار جدای از ما این چرخ و زنجیر روغن بیخیالی میخواهد تاهمه چیز بیهوده تر بر یکدیگر بلغزد
-
چاه بابل
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1390 18:40
هر چقدربرای بودن دراین زمین سست تلاش میکنم بیشتربه داخلش فرو میروم آری این چاه بابل دسترنج من و لطف زمان است.....
-
این روزها
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 02:48
این روزها زمان در ورای چراغهای راهنمایی بیهوده تر از پیش است حال چه فرق می کند سبز یا قرمز
-
تار وپود یادها
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 04:40
می نوشم با جینگ و جینگ مینوشم با سلامتی هر لحظه کرخت تر میشوم وای که چه خوب است که همه حالها تار میشود انگاری که تار و پود یادها را در این جا بید نزده بوی تو را میشنوم میبینمت آنجا رانمیدانم اینجا که هستی
-
؟
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1389 15:23
بیزارم از خوابهای خوردن قرص
-
وهم
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 01:16
آن زمان که دیدمت را به خاطر داری قبل از بیدار شدن
-
غروب
شنبه 2 مردادماه سال 1389 15:45
شده ام سایه ای به دنبال خویش ترسم از این غروب است
-
نزدیک
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1389 02:38
دور شو تا بهتر ببینمت آنقدر دور شو که به جای چشم در فکر باشی دور شو بهتر است نبینمت
-
دروغ
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 04:46
جایت اینجا خالی نیست یادت دیگر اینجا باقی نیست دروغ ها را تو می فهمی در جمعم ولی این پیک را بی تو حالی نیست بی تو دیگر حالی نیست پوچم و فارغ از یادت این عالی نیست ....؟
-
اشک یا ....
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 04:44
گریستن بیهوده را دوست دارم چشم هایم خیس شدن می خواهد حالیست غریب این حال حالی که حالی به حالی ام میکند حالی که بوی شادی همراه با غم دارد حالی که بدون او نیز هنوز نیز همان حال است می خندم این بار می خندم بر آن گریستن میخندم بر گذشته از این خنده های بی تکرار چیزیی جز آن اشک ها نمی ماند
-
عطر
شنبه 19 تیرماه سال 1389 17:00
ازآن عطرها که در آن هستی از آن یاد ها از آن صدای خندهای که هنوز در زیرگذر می پیچد از این تاریخ که در راه است بیزارم
-
... .. ..... ..
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1389 00:19
از درد هایم میگویم نزدیک ترین کس نیز مرا نشنید آری Braille میگویم
-
کاش شما بودم
سهشنبه 15 تیرماه سال 1389 23:58
کاش هنوز نمی شناختمت به این صورت کاش هنوز . شمابودم
-
واگذاری
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 04:03
به روی هر چه دوستش میداری این را خواهی دید واگذار شد . . .
-
آغاز بخش بیست و چهارم زندگی
شنبه 12 تیرماه سال 1389 16:07
صبح بیهود با خورشید ظهر شروع شد پرده آویزان پنجره نیز از بیهوده گی در سکون بود شاید یک باشد یا دو .چه فرقی میکند هر چه هست بیهوده تر از دیروز است صدای تکراری پنکه اولین ندای روزم میشود مانند صدا آن دختر در چند روز پیش میروم خاموشش کنم ......
-
درد انزال
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 17:24
درد هایم رو به کاهش است درد این افکار حتی درد این انزال های دیر رس
-
دلتنگی
پنجشنبه 3 تیرماه سال 1389 16:38
آه..... دلتنگ فردای بی تکلیف مدرسه دیروز ام نه امروز بی تکلیفی فردا را دلتنگ عاشق شدن بالبخند آن دختر بچه نه این عاشق نماهای هوس باز دلتنگ سکه . تلفن زرد و شاید که باشد نه این همراه های بیهود و پیغام Call waiting را دلتنگ آن کوچه . درآن شب آن بوسه نه این شب آغوش صدغریبه به اصطلاح آشنا دلتنگ خویش خویشتنم دو باره دلتنگ...
-
()
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 18:29
برداشتها و نظرات رو ی در توالتهای عمومی آرزوها پشت بار بند کامیونها حقیقت در زیر خاک پوچی اینجاست
-
!@#$ WTF
یکشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1389 11:15
آین اواخر به آن راحتی که می اندیشم نمی نگارم آدم هم نمی شوم از آن خوبها ی سابق فقط پشت شان به ما ما هم دل خوش با پشت شان این کار و آن کار مار از خود و این جا و آن جا دور کرد دیگر آنجا را نمی خواهم اینجا را نمی دانم WTF
-
محاکمه خویش
جمعه 20 فروردینماه سال 1389 06:05
تصمیم به رفتن ندارم تا ثابت کنم تمام دقایق را بیهوده مانده ام برای اثبات ثانیه ها را نیز به پای میز محاکمه خویش خواهم کشاند تا دیگر راهی برای تبرئه ام باقی نماند
-
۱۲ روز گذشته
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 02:04
حال و حوصله ای باقی نمانده کار کرد لوکوموتیو وار بلعیدن غذا و قضای حاجت کردن فکر و دود کردن هر آنچه که می شد جز مریض و میت هیچ ندیدن مریض های اینجا مردهای بیرون مانند من خنده های دروغین در اجتماع گریه های حقیقی در انزوا نخوردن قهوه و ندیدن تو کر کنندگی این سکوتها تا بحال اینقدر ساکن نبودم تا بحال این قدر ساکت نبودم...
-
ژست نقاب
یکشنبه 8 فروردینماه سال 1389 03:16
پشت نقاب خنده آری جایی که حرفها در حال مرگند این بار نمی خندم این بار فریادت میزنم
-
اشک
چهارشنبه 4 فروردینماه سال 1389 02:59
دیگر چه فرقی می کند که به حال خویش یا به یاد تو اشک بریزم شاید اشک ها می آیند تا جویای حال من شوند یا بدرقه راه تو
-
۱۳۸۹
شنبه 29 اسفندماه سال 1388 02:43
سال نو میشود این نیز بگذرد بگذرد از خاطر من بگذرد از خاطر تو این کهنه هفت سین همان طور که آن سپیده دم اول ساعات با هم بودن سرخی لبهایت سردی نگاهت سیاه پوشی قلبم سکوت من و سلول تنهایی را از یاد خواهیم برد کاش بروند از یادم کاش بماند در یادت
-
برخود با جدول
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 02:28
از آسمان گفتی با ریسمان هایی در دست بی تقصیرم از این همسایگی اجبار که اگر دور بودم که اگر کور بودم تو همان و من همچنان می ماندم رفتن فعل اجبار است و من خوب این را صرف میکنم خیالت نیز راحت باشد از بابت من و چاه اسرار که این دو نیز به گور میروند * * * میدانم که میدانی چه زیباست آسمان دنیا درکوچه علی چپ که آنقدر در آنجا...