درگیر

حالام تعریفی ندارد 

مانند یک ۴مجهولی 

در گیرم چرخدنده فکرم شکست 

افکار مغشوش 

بغضی بی دلیل مرا فرا گرفته 

به دنبال بهانه ای برای اشک ریختن 

باید خودم را همین جا رها کنم   

رهایش کنم که بمیرد  

تا دلیلی برای گریستن بیابم 

گریستن به حال خویش

********

هر بار آرزو کردم زمین دهان باز کند  

و مرا ببلعد و بلعکس  

همیشه عزیزی را بلعید و من تنها ماندم  

این بار به خاطر تو این کار را نمیکنم 

تا تو باشی به هر عنوان و هر دلیل  

 و فقط باش ....