کاش نباشم

گویا از خودم بیزارم 

 که نمیخواستم 

طلوعی دوباره ببینم 

چشمهایم را هر بار گوشودم  

دیدم دوباره هستم 

و دوباره به امید نبودن به خواب رفتم 

از خودم و از دوباره بودن 

از ماندن و سکنی بیزارم  

دوباره میروم پشت خنده ها که نباشم ....